يكي بود ...


حس بی انتها ...

 

یكی بود یكی نبود، اونی كه بود تو بودی و اونی كه نبود من بودم !
یكی داشت و یكی نداشت، اونی كه داشت تو بودی و اونی كه تو رو نداشت من بودم!
یكی خواست و یكی نخواست، اونی كه خواست تو بودی اونی كه بی تو بودن رو نخواست من بودم!
یكی آورد و یكی نیاورد، اونی كه آورد تو بودی اونی كه جز تو به هیچ كس ایمان نیاورد من بودم !
یكی برد و یكی باخت، اونی كه برد تو بودی اونی كه دل به تو باخت من بودم!

 

 

یكی گفت و یكی نگفت، اونی كه گفت تو بودی اونی كه " دوست دارم " رو به هیچ كس جز تو نگفت من بودم!یكی ماند و یكی نماند، اونی كه ماند تو بودی اونی كه بدون تو نماند من بودم

 

پرسید به خاطر كی زنده هستی؟ با اینكه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به
خاطر هیچ كس. پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینكه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با یك بغض
غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیكه اشك تو چشمانش جمع

شده بود گفت به خاطر كسی كه به خاطر هیچ زنده است!



نوشته شده در یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 14:47 توسط ساحل| |


Power By: LoxBlog.Com